پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024

از منظر قرآن عملی اخلاقی است که باعث رشد انسان شود اما اگر عمل انجام دادم و به حسب ظاهر اهل روزه و نماز هم بودم اما این عمل مرا رشد نداد و بالا نبرد این عمل ارزش ندارد.

 سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری حوزه بخش چهارم گفتگو با حجت‌الاسلام والمسلمین رستم نژاد در خصوص مبانی اخلاق در قرآن را  تقدیم می کند.

اینکه قرآن همه ظهورات را به درون نسبت می دهد می خواهد بگوید ای انسان تو  درون متلاطمی داری!  لذا انسان می تواند دارای قلب مطمئنه یا قلب مریب شود و در معرض اتصاف  به حالات گوناگون قرار دارد ؛ می تواند به ملکات عالیه ، یا صفات پست اخلاقی متصف شود و هر دو در اختیار انسان است ؛ قرآن گاهی از قلب تعبیر به نفس می کند و می گوید ما راه سعادت و شقاوت بشر را به او آموخته ایم  « وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ ؛ بلد 10 » و « وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها  سوره شمس آیات 8-7 ».

 نفس اشاره به گوهر ذات انسان است و این نفس به گونه ای است که متصف به صفات متعارض است و خودش هم آگاه به این صفات است « بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصيرَةٌ ؛ قیامت 14 » لذا نفس انسان از نظر قرآن عارف است  همین نفسی  که بصیر است بجایی می رسد که غشاوة و حجاب آن را می پوشاند لذا قرآن برای انسان باطنی را تعریف می کند به صورت عمل بروز می کند و انسان بر اساس شاکله خود عمل می کند و ظهوری که دارد ریشه در صفات درونی انسان دارد  و انسان معمار شخصیت خویش است و درون خودش را خودش می سازد  عمل و رفتار ما همانی است که در درون شکل گرفته است .

تعابیر "نفس" و "قلب" قرآن

 قرآن از این مطالب گاهی بصورت «قلب» تعبیر می کند و آن جایی است که بیشتر به بعد «وصفی»  توجه می کند  و گاهی این ظهور و بروز را نسبت به نفس می دهد و  آنجایی است که به  بعد تکلیفی و بعد عملی توجه می کند لذا آنجایی که ریشه ها را می بیند نسبت به قلب می دهد و آنجایی که می خواهد عمل را نگاه کند «نفس» می گوید.

لذا قرآن حکیم صفاتی مانند غلظت ، تردید ، دو دلی ،بیهودگی ، زنگار گرفتگی ؛ آرامش ، وقار ، و..... را به قلب نسبت می دهد ؛ اما وقتی به  این اوصاف نگاه تکلیفی  دارد عبارت متفاوت است و تعبیر به نفس می کند : «‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ ، یوسف 53 » امر به سوء، امر به فعل خارجی است لذا تعبیربه نفس کرده است.

سرّ ممدوح و مذموم بودن فعل واحد در نگاه قرآن

قرآن اوصاف خارجی را به دو قسم تقسیم می کند، چرا که در نگاه قرآن ارزش یک فعل به ریشه درونی اش بر می گردد و  اگر ریشه درونی اش را پیدا کنی در واقع دو فعل است.

 طمع یک فعل مذموم است اما در مقابل آن طمع ممدوح هم داریم طمع مذموم مانند« يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً ، احزاب 32 »  اى همسران پيامبر، شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر] نيستيد، اگر سَرِ پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيمارى است طمع ورزد؛ و گفتارى شايسته گوييد و این طمع مذموم است  همچنین طمع به مال دیگری نیز از اوصاف ضد اخلاقی است اما همین طمع می تواند از منظر قرآن یک فعل ارزشی محسوب گردد «وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحينَ ؛ مائده 84 » و براى ما چه [عذرى‏] است كه به خدا و آنچه از حقّ به ما رسيده، ايمان نياوريم و حال آنكه چشم داريم كه پروردگارمان ما را با گروه شايستگان [به بهشت‏] درآورد؟  این طمع ممدوح است.

یک فعل اخلاقی از منظر قرآن با توجه به مناشی آن دو فعل می شود  لذا  طمعی که ریشه در بیماری دارد مذموم و طمعی که ریشه در خوف خدا دارد ممدوح است یا مثلا نسبت به صفت حرص که بسیار مذموم است « وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة ، بقره 96 » و آنان را مسلماً آزمندترين مردم به زندگى، و [حتى حريص‏تر] از كسانى كه شرك مى‏ورزند خواهى يافت. هر يك از ايشان آرزو دارد كه كاش هزار سال عمر كند. و خداوند به پیامبرش که می رسد می گوید : « لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم‏ ، توبه 128 » " قطعاً، براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد، به [هدايت‏] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است. لذا حرص ممدوح هم داریم و این به درون بر می گردد و این فعل خارجی دو تا می شود بخاطر اینکه  ریشه آن فرق می کند همچنین نسبت به سایر اوصاف نیز می توان این را یافت.

ملاک ارزشمندی یک عمل در اخلاق قرآنی

از نگاه قرآن این دو بر اساس علت آنها  متفاوت هستند  لذا در اخلاق قرآنی در ملاک ارزشمندی یک فعل منشاء درونی آن  بسیار مهم است  لذا مباحثی چون ریا ،سمعه ،عجب ، اخلاص نیت و....از مباحث کلیدی قرآن است  ؛ ای بسا کسانی در جبهه کشته هم بشوند و همه او را شهید بدانند  اما قرآن به مبدء فعل آدمی نگاه می کند ؛  ممکن است کسی به حسب ظاهر فداکاری کند و همگان از او تعریف و تمجید کنند اما خدا  از او تعریف نکند !چرا که خدا درون را نگاه می کند یعنی با چه انگیزه ای عمل را انجام داده است و آنقدر حوزه اخلاص ،ریا ، عجب و سمعه ظریف است که حتی اگر حین عمل کار برای خدا باشد و بعد از عمل عجب بسراغ آدمی بیاید آن عمل خراب می شود  یک عمل اخلاقی به ریشه های درونی و اعماق انسان بر می گردد اما مکاتب دیگر اخلاقی می گویند : همین که پولی به مستمند دادی کافی است  و عمل اخلاقی است اما از منظر قرآن عملی  اخلاقی است که باعث رشد انسان شود اما اگر عمل انجام دادم و به حسب ظاهر اهل روزه و نماز هم بودم  اما این عمل مرا رشد نداد و بالا نبرد این عمل ارزش ندارد. اما در تمام مکاتب اخلاقی غیر قرآنی این عمل ارزش دارد چون آنها  عمل را می خواهند اما قرآن عمل را نمی خواهد بلکه عامل را می خواهد ؛   لذا در اخلاق قرآنی نفس عمل را نمی بینند بلکه عامل را نگاه می کند که با چه انگیزه ای این فعل را  انجام  داده است .

مبانی اخلاق در قرآن(1)

مبانی اخلاق در قرآن(2)

مبانی اخلاق در قرآن(3)

مبانی اخلاق در قرآن(4)

مبانی اخلاق در قرآن(5)

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha